اين بار مشتری خشکشویی ناتا مینویسد
میدانم طبیعی نیست که به عنوان مشتری خشکشویی ناتا در صفحه ای که متعلق به خاطره نویسی مدیریت ناتاست، بنویسم. با این حال، اتفاقی که برایم رخ داده، آنقدر ناراحتم کرده که خودم خواهش کردم خاطره ام را بنویسم تا این اتفاق برای دیگران رخ ندهد. مشتری خشکشویی تجربه تلخ مشتری خشکشویی ناتا
داستان از آرایشگاه رفتن و مش کردن مو هایم شروع شد. از شب قبل لباسهايي را كه بايد براي آن روز به خصوص بپوشم آماده كردم. اما بعد از يك روز كاري در ترافيك خيابانهاي تهران گير افتادم و نتوانستم براي تعويض لباس به خانه برگردم. بنابراين با همان شوميزي به آرايشگاه رفتم كه خيلي دوستش داشتم و تازه هم خريده بودمش.
كار خيلي آرام و ساده و بيدردسر شروع شد. پيشبند را محكم بستند، كلاه به موقع و درست روي سرم گذاشته شد و در تمام مدتي كه آرايشگر روي موهايم كار ميكرد، يك قطره از مواد، روي زمين، روي پيشبند يا لباسم ريخت. تجربه تلخ مشتری خشکشویی ناتا
بعد از اينكه پروسه رنگ كردن تمام شد و براي شستن موهايم به سينك دعوت شدم، همه چيز تغيير كرد. با اينكه پيشبند هنوز دور تن و گردنم بود، حس كردم بخشي از آبي كه روي سرم ريخته ميشد، از گردنم شروع كرد به شره كردن. حتي در همان لحظات هم بيش از اينكه به موهايم فكر كنم، به شوميز خاكستريام با رگههاي آرام و باريك زرشكي فكر ميكردم كه مبادا آسيب ببيند. تجربه تلخ مشتری خشکشویی ناتا
ولي با خودم فكر كردم مهم نيست. چون مطمئن بودم مواد دكلره تماس مستقيم با لباسم نداشته است. بنابراين خيس شدن لباسم را جدي نگرفتم و فكر كردم بعد از اينكه خشك شود، لباس به حالت عادي برميگردد. مشتری خشکشویی تجربه تلخ مشتری خشکشویی ناتا
در مرحله بعدي، بعد از اينكه موهاي دكلره شده رنگ شدند، آرايشگر دوباره موهايم را شست. و دوباره همان نشت آب از بالاي سرم به پايين اتفاق افتاد. باز هم داستان را جدي نگرفتم. مشتری خشکشویی تجربه تلخ مشتری خشکشویی ناتا
بعد از دو روز همچنان فكر ميكردم خطوطي كه روي لباسم نقش بسته، رد آب است. فكر ميكردم يك لكه ناشي از آب است و خشك شويي ناتا ميتواند همه چيز را به حالت اول بازگرداند. اما سخت در اشتباه بودم.
متصدي خشكشويي ناتا به محض اينكه لباس را ديد، گفت آرايشگاه بودهايد؟ موهايتان را رنگ كردهايد؟ شوكه شدم. از كجا ميتوانست فهميده باشد؟! گفتم درست ميشود؟ گفت هيچ كاري نميتوانيم انجام دهيم. تنها كاري كه ميتوانيم انجام دهيم اين است كه لباس را رنگ كنيم. فقط هم رنگ مشكي!
خلاصه اينكه من به رنگ شدن لباس رضايت ندادم چون رنگش را دوست دارم. اما درس خوبي گرفتم. حالا هم اين را با شما به اشتراك گذاشتم چون دوست ندارم هيچ كس لباس محبوبش را كه بيشتر از دو سه بار هم به تن نكرده، لباسش را از دست بدهد.
اشتباه اولم اين بود كه هيچ اطلاعاتي درباره دكلره نداشتم جز اينكه موها را بي رنگ ميكند! اشتباه دومم اين بود كه به آرايشگرم درباره حساسيتم نسبت به لباسم چيزي نگفتم. اشتباه سومم اين بود كه وقتي دفعه اول متوجه ريزش آب شدم، آن را جدي نگرفتم. در واقع اصلا به اين فكر نكردم كه اين آب، آب خالص نيست و با مقداري مواد بيرنگ كننده مخلوط شده است و ميتواند لباسم را نابود كند. آن زمان اگر هر كدام از اين اطلاعات را داشتم، شايد شوميز محبوبم تا اين اندازه آسيب نميديد. مشتری خشکشویی تجربه تلخ مشتری خشکشویی ناتا