دیروز یک مشتری تازه به خشک شویی ناتا آمد. قبلا نیامده بود. بار اولش بود و با خودش یک کاپشن پر برای شستشو آورده بود. کاپشن که نبود، درواقع اورکت بود چون بلند بود و کلاه و کمربند داشت. حقیقت این است که شستشوی کاپشن پر برای خشک شویی های خوب هزینه بر است و کار پرزحمتی هم هست. بنابراین وقتی قیمت را اعلام کردم، اعتراض کرد.
تقصیر من نیست که قیمت همه مواد شوینده و کارگر و هزینه های جانبی سه برابر شده. باور کنید تقصیر من نیست. البته اگر کسی بخواهد کاپشنش فقط شسته شود، قیمت کار خیلی پایین می آید و مثلا با ۱۵ هزار تومان هم کار انجام میشود. اما اگر کسی بخواهد کاپشنش را بعد از شستشو به حالت نخست و بدون عیب و نقص دریافت کند، هزینه اش را باید بپردازد. به خصوص که این مورد، کاپشن ساده و کوتاه هم نبود که کار روی آن با سرعت تمام شود. خشک شویی های خوب
به هر حال روال کار ما در خشک شویی ناتا یک سیستم خطی و بدون انعطاف نیست. خشک شویی ناتا همه ابعاد یک موقعیت را در نظر می گیرد و بعد، درباره شیوه شستشو یا خشکشویی لباس و … نظر میدهد. در این مورد هم بعد از اینکه تخفیف دادم، انجام کار را پذیرفتم. بعد از کمی گفت و گو هم صحبت مان به کسب و کار کشیده شد. مشتری مان شکایت داشت از شرایط اقتصادی و از اوضاع فعلی ناراحت بود.
من هم که شرایط مشابهی داشتم، پاسخ دادم اوضاع برای خشک شویی های خوب هم به همین منوال است و کسب و کار افت کرده است. بعد گفت که واقعا پول شستشوی کاپشن را ندارم و باوجود تخفیفی که به من دادید، باز هم پرداخت برایم سنگین است ولی چاره دیگری ندارم. چون نمیتوانم کاپشن گران قیمتم را در خانه بشویم. در این مورد حق داشت چون شستشوی کاپشن پر در خانه عملا غیرممکن است. اگر کسی این کار را انجام دهد، پذیرفته است که دیگر نمی تواند از کاپشنش استفاده کند و باید با آن خداحافظی کند. خشک شویی های خوب
من هم گفتم که با تخفیفی که به او داده ام، حاشیه سود را خیلی پایین آورده ام. شاید با آن تخفیف فقط ۵ هزار تومان سود دریافت میکردم و باقیاش را باید صرف انجام کار میکردم. البته که اگر کمی شرایط بهتر می بود، بیش از اینها تخفیف قائل می شدم اما مجبور بودم که با همان قیمت بالا کار را بپذیرم. خشک شویی های خوب
کمی که گذشت، مشتری تازه مان گفت که جانباز و مجروح جنگی است! بعد ادامه داد: با وجود شرایط فعلی اصلا نمی توانم هزینه داروهایم را تامین کنم. و وقتی این حرفها از دهانش بیرون می آمدند، در آستانه گریه کردن بود. به چشمهایش نگاه کردم، آن چشمها نمی توانستند دروغ بگویند. مشتری ام کم سن و سال نبود. موهای جوگندمیاش نشان میداد که بالای ۵۵ سال سن دارد. من هم نمیتوانستم نسبت به آن اوضاع، نسبت به شرایط آن آدم بیتفاوت بمانم. دلم را به دریا زدم، بیخیال تمام چکها و قبضهای آخر ماه و حقوق کارگران شدم و گفتم: ایرادی ندارد. کاپشنتان را رایگان برایتان خشکشویی میکنم. خشک شویی های خوب