خاطره بازی

۷ آبان ۱۳۹۷

زبان، سرچشمه همه سو تفاهم هاست

مشتری خشکشویی اگر تیتر این خاطره برایتان ناآشناست، باید بگویم که جمله معروفی از کتاب شازده کوچولوست. و هر روز بیشتر از روز قبل به من […]
۲۲ آبان ۱۳۹۷

وقتی کلاه برایتان از نانوایی نان می گیرد!

چند روز قبل یک اتفاق بامزه افتاد. آقای عاشوری یک کلاه بسیار زیبا آورده بود که آن را در خشک شویی ناتا رنگ کنیم. کلاهی بود […]
۲۶ آبان ۱۳۹۷

یک روز بالاخره خیاط می شوی

ب خشکشویی چند وقتی بود که یکی از مشتری ها لباسهایی را برای خشکشویی ناتا می آورد که خیلی خیلی بد دوخته شده بودند و از ما […]
۲۸ آبان ۱۳۹۷

دوست های خشکشویی ما !

دوست های خشکشویی ما ! خوشحالم. خیلی خوشحال. و می‌خواهم خوشحالی ام را با شما در میان بگذارم. دیروز خانم داوری و دخترش به خشکشویی ما […]
۷ آذر ۱۳۹۷

همه چیزِ جهان تکراریست جز مهربانی…

رابعه مدنی و خشک شویی ناتا من آدم خرافاتی ای نیستم، به یمن و شگون و مفاهیمی از این دست نیز اعتقادی ندارم اما به شدت به […]
۲۶ آذر ۱۳۹۷

کاپشن پر حتما باید خشکشویی شود

اگرچه ما همواره درباره اینکه قبل از شستشوی یک لباس باید برچسب مراقبت از لباس مثلا کاپشن پر به دقت خوانده و مطالعه شود، تذکر داده ایم […]
۲۹ دی ۱۳۹۷

شما میدانید با چه کسی حرف می زنید؟!

خشک شویی ناتا جزو مشاغل خدماتی محسوب می شود. ما اغلب با آدمها از همه طبقات و فرهنگ‌ها سرو کار داریم و چهره‌های متفاوتی را در […]
۳ بهمن ۱۳۹۷

ما هنوز مهربانیم و خوشبخت…

ما در خشکشویی ناتا مشتری‌ای داریم به نام آقای موسوی. آقای موسوی از جمله کسانی بوده که در شرکت نفت کار میکرده است. البته در زمانی […]
۱۷ بهمن ۱۳۹۷

داستان من، کاپشن پر و جانباز جنگ

دیروز یک مشتری تازه به خشک شویی ناتا آمد. قبلا نیامده بود. بار اولش بود و با خودش یک کاپشن پر برای شستشو آورده بود. کاپشن […]