مشتري كوچولوي خشك شويي ناتا

چرا نبايد لباس هاي لكه دار را در خانه بشوييم؟
۴ شهریور ۱۳۹۷
خشكشويي بدون برق، زير سقف آسمان!
۶ شهریور ۱۳۹۷

ما در خشك شويي ناتا هر روز با مشتري هاي متفاوتي سر و كار داريم. مشتري هاي سخت گير، مشتري هاي خندان، مشتري هاي مسن، مشتري هاي عجول و …. همه را هم بايد راضي نگاه داريم و اجازه ندهيم ناراضي و ناراحت از خشك شويي ناتا در خيابان سهروردي بيرون بروند.

اما چند سال قبل، يك مشتري پرانرژي كوچولو داشتيم كه هنوز در خاطرم مانده است. اگرچه خواهر سپنتا، مشتري ۷ ساله خشك شويي ناتا هنوز به دنيا نيامده و او هنوز رسما برادر بزرگتر نبود اما كاملا شبيه آدم هاي بزرگ هاي مسئول رفتار و صحبت مي كرد. چرا؟ چون والدينش از همين حالا به او گوشزد كرده بودند كه خودش را براي به دنيا آمدن خواهر كوچكش آماده كند و بخشي از كارهاي روزمره را در خانه برعهده بگيرد.

تمام رفتارها و حركات سپنتا حكايت از داشتن يك پدر و مادر آگاه داشت. پدر و مادري كه كودكانشان را براي يك زندگي جدي آماده مي كنند. البته در مدتي كه مادر سپنتا نمي توانست به خشك شويي ناتا بيايد و لباس ها را براي شستشو به ما بسپارد، سپنتا تنها نبود و خاله اش او را همراهي مي كرد ولي او هرگز به خاله اش اجازه نمي داد كاري غير از همراهي انجام دهد. خودش لباس ها را به ما تحويل و توضيحات مربوط به جنس و رنگ لباس را مي داد، تاكيد مي كرد كه كدام پيراهن اتو و كدام شلوار خشك شويي شود، پول را حساب مي كرد و نهايتا هم لباس ها را تحويل مي گرفت.

همين خصوصيات سپنتا هم باعث شد كه يك بار از او بخواهم با هم عكس بگيريم، مي خواستم داستانش را در اينستاگرام بنويسم و عكسمان را منتشر كنم اما وقتي كه پرسيدم اجازه مي دهد عكسش را در فضاي مجازي به اشتراك بگذارم، مخالفت كرد! خنده ام گرفته بود كه اين قدر صريح است اما در دلم تحسينش مي كردم كه چه قدر با صراحت و جدي روي خواسته هايش تاكيد دارد.

اما دفعه آخري كه سپنتا و خاله اش براي تحويل گرفتن لباس ها به خشك شويي ناتا آمده بودند، قبض لباس ها را با خودشان نياورده بودند اما چون ما در خشك شويي ناتا سيستمي ساده اي براي پيدا كردن البسه و همچنين شناسايي مشتري ها داريم، خيلي راحت توانستم لباس هاي سفارشي شان را پيدا كنم و تحويل سپنتاي داستان مان دهم. او هم درست مثل باقي مشتري ها براي مان نوشت كه لباس ها را در فلان تاريخ تحويل گرفته و امضا كرد! وقتي هم داشت خداحافظي مي كرد، گفت كه مي توانم از عكسش هر كجا كه بخواهم استفاده كنم!