حالا که سال جدید رسیده و رسم است در ابتدای هر سال فهرستی از باید و نبایدهایی که میخواهیم در سال جدید انجام دهیم، درست کنیم، دوست دارم خاطرهای را نقل کنم که به خوش قولی مربوط است.
یادم میآید اوائل که میخواستیم صفحه خاطره بازی سایت خشکشویی ناتا را راهاندازی کنیم، یک خاطره از خوش قولی خشکشویی تعریف کردم. هنوز هم به این تعهد اخلاقی پایبندم. معتقدم فرقی ندارد که خوش قولی در سایت خشکشویی ناتا اتفاق بیفتد یا از سوی یک مشتری. به هر حال این ویژگی، یک فضیلت اخلاقی است که اگر آن را داشته باشیم یا سعی کنیم از آن مراقبت کنیم، خاطره خوشتری از یکدیگر خواهیم داشت. با خوش قولی اعتمادها بیشتر میشود و خیلی اتفاقات خوش دیگر که شما بهتر از من میدانید.
اما چه چیزی باعث شد تا دوباره در سایت خشکشویی ناتا به این موضوع بپردازم؟ اتفاقی که حدود یک ماه قبل و در سال ۹۷ رخ داد. ساعت، حدودا هفت و هشت شب بود. یک نفر وارد خشکشویی شد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت که از کرمانشاه آمد است. با همان لهجه کرمانشاهی زیبایش ادامه داد که برای درمان به کلینیک نور در خیابان مطهری آمده است. شلواری دستش بود که آن را گذاشت روی پیشخوان و گفت: میخواستم این شلوار را برایم بشویید و خشک کنید. درواقع درخواستش را سوالی مطرح کرد. گفت: میتوانید این شلوار را بشویید و الان تحویل دهید که ببرمش؟
مشتریهای خشکشویی ناتا خیلی خوب میدانند که ساعت هفت و هشت شب، زمان تحویل یا گرفتن البسهشان است. چراکه ما در آن ساعت، تمام ماشینها را خاموش میکنیم. مگر اینکه شب عید باشد و تعداد کارها آنچنان بالا باشد که مجبور باشیم تا ۱۰-۱۲ شب کار کنیم. البته در این مدت هم نباید به دلیل مسائل زیست محیطی و مصرف بهینه برق و گاز ماشینها روشن باشند اما چون تعهداتمان مهمتر هستند، چارهای نداریم جز آنکه تا دیروقت کار کنیم و لباس و پرده و پتوهای مردم را به موقع به دستشان برسانیم.
خیلی مختصر و مفید، داستان را برای مرد کرمانشاهی توضیح دادم. گفتم که زودتر از پس فردا نمیتواند شلوارش را بگیرد. اما گوشش بدهکار نبود. شروع کرد به خواهش و تمنا. از گرفتاریهای دارو و درمان در تهران گفت. از اینکه جایی را ندارد. اینکه باید فردای آن روز به کرمانشاه برگردد و هزار و یک داستان دیگر تا مرا قانع کند که زودتر کارش را انجام دهم. سایت خشکشویی ناتا
ایستاده بودم و به حرفهایش گوش میکردم. خودم را جای مرد کرمانشاهی گذاشته بودم. در شهری که کسی را در آن ندارم. صابون دکتر و بیمارستان قبلا به تن من هم خورده است بنابراین تصور اینکه چه روزهای سختی را میگذارند، چندان سخت نبود. سایت خشکشویی ناتا
حرف آخر اینکه قبول کردم. قبول کردم که شلوارش را تا فردا غروب شسته شده و اتوشده تحویل دهم. وقتی او هم قبول کرد که در آخرین ساعات کاری خشکشویی نمیتوانیم شلوارش را بشوئیم، از قیمت شستشو و اطوی شلوار پرسید. من هم برایش توضیح دادم که برای شلوار در حالت عادی ۱۰ هزار تومان دریافت میکنیم ولی او چون عجله دارد و باید فقط همین یک شلوار را برای فردا آماده کنم، قیمتش میشود ۲۰ هزار تومان.
مرد کرمانشاهی دوباره آه و زاری را شروع کرد. دوباره از غربت و گرفتاریهایش گفت. و اینکه برایم از کرمانشاه نان برنجی میآورد! خندیدم و گفتم باشد. نمیخواهد پولش را بدهی.
قبول کردم که بدون اینکه پولی دریافت کنم، شلوارش را بشویم و اطو کنم. من سر قولم ماندم ولی فکر میکنید چه اتفاقی رخ داد؟ سایت خشکشویی ناتا
مرد کرمانشاهی یک هفته دیرتر برای گرفتن شلوارش آمد در حالی که من برای شستن لباسش وقت و انرژی زیادی گذاشتم تا سر قول و قرارمان بمانم. سایت خشکشویی ناتا
نمیخواهم مثل خیلیهای دیگر باب گلهگذاری را باز کنم. برای همین هم چیز دیگری نمیگویم. تنها حرفی که دارم این است: ای کاش مشتری هم خوش قول باشد. ای کاش خوش قولی منحصر به کاسبکاران نباشد.